این حسینی که تو از آن طلب حاجت هست
آن جـگر گوشـه خود کـشتـه شـد از بی آبـی
بـنـشیـن ، داد بــزن ، نـالـه بـکـن ، آه بـکـش !
رفــت نـامـوس وطــن ؛ زیــر پـَـر اعـرابـی !!
چشـمها بستـه ، نـگه کور و گره خـورده زبان
مــتـأثــّر شــدهام از تـــو هنــوزم خــوابـی !!
نه عـلـی را نه حـسـن را نه حـسیـن را دیـدم
حـال بایـد بـه چه عـنـوان بکـننـد ، اربـابی ؟
گر بـزرگـوار و عـزیزنـد و اگـر مــظلـومنـد ..
مـن عـزادار و سیـه پـوش و کنـم بیتـابـی ؟
دین یا سفسطـه یا مغلطـه یا تفـریط است !
دیـن جهلـست و خـرافـات و چنـین الـقابی !
آنچـه مـلـزوم بـه ذکـرسـت فقـط میگویـم :
یــا تــو آگــاه شــوی ؛ یــا بــروی دریــابـی ..
گـسـتــرانـیــده ســر راه هــمــه دام بــزرگ ؛؛
تــکیـه دادیـم هـمــه بـــر قـاعــدهٔ قـلّابــی !!
جهلاندیش
یزدان_ماماهانی
No comments:
Post a Comment